سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر مانعی فرصتی است

 

در روزگار قدیم، پادشاهى سنگ بزرگى را که در یک جاده اصلى قرار داد. سپس در گوشه‌اى قایم شد تا ببیند چه کسى آن را از جلوى مسیر بر می‌دارد. برخى از بازرگانان ثروتمند با کالسکه‌هاى خود به کنار سنگ رسیدند، آن را دور زدند و به راه خود ادامه دادند. بسیارى از آن‌ها نیز به شاه بد و بیراه گفتند که چرا دستور نداده جاده را باز کنند. امّا هیچیک از آنان کارى به سنگ نداشتند.

سپس یک مرد روستایى با بار سبزیجات به نزدیک سنگ رسید. بارش را زمین گذاشت و شانه‌اش را زیر سنگ قرار داد و سعى کرد که سنگ را به کنار جاده هل دهد. او بعد از زور زدن‌ها و عرق ریختن‌هاى زیاد بالاخره موفق شد. هنگامى که سراغ بار سبزیجاتش رفت تا آن‌ها را بر دوش بگیرد و به راهش ادامه دهد متوجه شد کیسه‌اى زیر آن سنگ در زمین فرو رفته است. کیسه را باز کرد پر از سکه‌هاى طلا بود و یادداشتى از جانب شاه که این سکه‌ها مال کسى است که سنگ را از جاده کنار بزند. آن مرد روستایى چیزى را می‌دانست که بسیارى از ما نمی‌دانیم!

 

«هر مانعى، فرصتى است

 



[ دوشنبه 88/11/26 ] [ 8:1 عصر ] [ آجرلو ]

نظر

زندگی
زندگی آرام است، مثل آرامش یک خواب بلند.
زندگی شیرین است، مثل شیرینی یک روز قشنگ.
زندگی رویایی است، مثل رویای ِیکی کودک ناز.
زندگی زیبایی است، مثل زیبایی یک غنچه ی باز.
زندگی تک تک این ساعتهاست، زندگی چرخش این عقربه هاست، زندگی راز دل مادر من. زندگی پینه ی دست پدر است، زندگی مثل زمان در گذر...


[ یکشنبه 88/11/25 ] [ 12:16 صبح ] [ آجرلو ]

نظر

داستان بیسکویت سوخته
داستان بیسکویت سوخته

زمانی که من بچه بودم، مادرم علاقه داشت گهگاهی غذای صبحانه را برای شب  درست کند. و من به خاطر می آورم شبی را بخصوص وقتی که او صبحانه ای، پس از گذراندن یک روز سخت و طولانی در سر کار، تهیه کرده بود. در آن شب مدت زمان خیلی پیش، مادرم یک بشقاب تخم مرغ، سوسیس و بیسکویت های بی نهایت سوخته در جلوی پدرم گذاشت. یادم می آید منتظر شدم که ببینم آیا هیچ کسی متوجه شده است! با این وجود، همه ی کاری که پدرم انجام داد این بود که دستش را به سوی بیسکویت دراز کرد، لبخندی به مادرم زد و از من پرسید که روز ام در مدرسه چطور بود. خاطرم نیست که آن شب چه چیزی به پدرم گفتم، اما کاملاً یادم هست که او را تماشا می کردم که داشت کره و ژله روی آن بیسکویت سوخته می مالید و هرلقمه آن را می خورد.

وقتی من آن شب از سر میز غذا بلند شدم، به یادم می آید که شنیدم صدای مادرم را که برای سوزاندن بیسکویت ها از پدرم عذر خواهی می کرد. و هرگز فراموش نخواهم کرد چیزی را که پدرم گفت: ((عزیزم، من عاشق بیسکویت های سوخته هستم.)) بعداً همان شب، رفتم که  بابام را برای شب بخیر ببوسم و از او سوال کنم که آیا واقعاً دوست داشت که بیسکویت هایش سوخته باشد. او مرا در آغوش کشید و گفت:

 ((مامان تو امروز روز سختی را در سرکار گذرانده و او خیلی خسته است. و بعلاوه، بیسکویت کمی سوخته هرگز هیچ کسی را نمی کشد!))

زندگی مملو از چیزهای ناقص... و افراد دارای کاستی هست. من اصلاً در هیچ چیزی بهترین نیستم، و روز های تولد و سالگرد ها را درست مثل هر کسی دیگر فراموش می کنم. اما چیزی که من در طی سال ها پی برده ام این است که یاد گیری پذیرفتن عیب های همدیگر– و انتخاب جشن گرفتن تفاوت های یکدیگر– یکی از مهمترین را ه حل های ایجاد روابط سالم، فزاینده و پایدار می باشد. 

و امروز دعای من برای تو این است که یاد بگیری که قسمت های خوب، بد، و ناخوشایند زندگی خود را بپذیری و آن ها را به خدا واگذار کنی. چرا که در نهایت، او تنها کسی است که قادر خواهد بود رابطه ای را به تو ببخشد که در آن یک بیسکویت سوخته موجب قهر نخواهد شد.

ما می توانیم این را به هر رابطه ای تعمیم دهیم. در واقع، تفاهم اساس هر روابطی است، شوهر-همسر یا والدین-فرزند یا برادر-خواهر یا دوستی!  

(( کلید دستیابی به شادی تان را در جیب کسی دیگر نگذارید- آن را پیش خودتان نگهدارید.))

بنابراین، لطفاً یک بیسکویت به من بدهید، و آره، از نوع سوخته حتماً خیلی خوب خواهد بود.!.!.!.! 

و لطفاً این داستان را برای کسی که زندگی تان را ارزشنمد کرده است بفرستید... من الآن این کار را انجام دادم.



[ جمعه 88/11/23 ] [ 11:39 عصر ] [ آجرلو ]

نظر

به سلامتی

http://www.drinkingbeer.net/images/beercheers.gif
به سلامتیِ درخت!

نه به خاطرِ میوه‌ش،

به خاطرِ سایه‌ش.

 
http://www.drinkingbeer.net/images/beercheers.gif
به سلامتیِ دیوار!

نه به خاطرِ بلندیش،

واسه این‌که هیچ‌وقت پشتِ آدم رو خالی نمی‌کنه.

 
http://www.drinkingbeer.net/images/beercheers.gif
به سلامتیِ دریا!

نه به خاطرِ بزرگیش،

واسه یک‌رنگیش.

 
http://www.drinkingbeer.net/images/beercheers.gif
به سلامتیِ سایه!

که هیچ‌وقت آدم رو تنها نمی‌ذاره.

 
http://www.drinkingbeer.net/images/beercheers.gif
به سلامتیِ پرچم ایران!

که
 
سه ‌رنگه


تخم‌مرغ!

که دورنگه.

رفیق!

که یه‌رنگه.

 
http://www.drinkingbeer.net/images/beercheers.gif
به سلامتیِ همه اونایی
 
که

دوسشون داریم و نمی‌دونن،

دوسمون دارن و نمی‌دونیم.

 
http://www.drinkingbeer.net/images/beercheers.gif
به سلامتیِ نهنگ!

که گنده‌لات دریاست.

 
http://www.drinkingbeer.net/images/beercheers.gif
به سلامتیِ ز نجیر!

نه به خاطر این‌که درازه،

به خاطر این‌که به هم پیوستس.

 
http://www.drinkingbeer.net/images/beercheers.gif
به سلامتیِ خیار!

نه به خاطر «خ»ش،

فقط به خاطر «یار»ش.

 
http://www.drinkingbeer.net/images/beercheers.gif
به سلامتیِ شلغم!

نه به خاطر «شل»ش،

به خاطر
 «
غم»ش.

 
http://www.drinkingbeer.net/images/beercheers.gif
به سلامتیِ کرم خاکی!

نه به خاطر کرم‌بودنش،

به خاطر خاکی‌بودنش

 
http://www.drinkingbeer.net/images/beercheers.gif
به سلامتیِ پل عابر پیاده!

که هم مردا از روش رد می‌شن هم نامردا!

 
http://www.drinkingbeer.net/images/beercheers.gif
به سلامتیِ  برف!

که هم روش سفیده هم توش.

 
http://www.drinkingbeer.net/images/beercheers.gif
به سلامتیِ رودخونه!

که اون‌جا سنگای بزرگ هوای سنگای کوچیکو دارن.

 
http://www.drinkingbeer.net/images/beercheers..gif
می‌خوریم به سلامتیِ گاو!

که نمی‌گه من،

می‌گه ما.

 
http://www.drinkingbeer.net/images/beercheers.gif
به سلامتیِ دریا!

که ماهی گندیده‌هاشو دور نمی‌ریزه.

 
http://www.drinkingbeer.net/images/beercheers.gif
می‌خوریم به سلامتیِ اون
 
که

همیشه راستشو می‌گه.

 
http://www.drinkingbeer.net/images/beercheers.gif
به سلامتیِ سنگ بزرگ دریا!

که سنگای دیگه رو می‌گیره دورش.

 
http://www.drinkingbeer.net/images/beercheers.gif
به سلامتیِ بیل!

که هرچه ‌قدر بره تو خاک،

بازم برّاق‌تر می‌شه.

 
http://www.drinkingbeer.net/images/beercheers.gif
به سلامتیِ دریا!

که قربونیاشو پس می‌آره.

 
http://www.drinkingbeer.net/images/beercheers.gif
به سلامتیِ تابلوی ورود ممنوع!

که یه‌تنه یه اتوبان رو حریفه.

 
http://www.drinkingbeer.net/images/beercheers.gif
به سلامتیِ عقرب!

که به خواری تن
 
نمی‌ده

(عرض شود که عقرب وقتی تو آتیش می‌ره و دورش همش آتیشه با نیشش خودش می‌کُشه که کسی ناله‌هاشو نشنوه)

 
http://www.drinkingbeer...net/images/beercheers.gif
به سلامتیِ سرنوشت!

که نمی‌شه اونو از سر نوشت.

 
http://www.drinkingbeer.net/images/beercheers.gif
به سلامتیِ سیم خاردار!

که پشت و رو نداره



[ جمعه 88/11/23 ] [ 11:34 عصر ] [ آجرلو ]

نظر

مشکل پولدارشدن

مسئولین یک مؤسسه خیریه متوجه شدند که وکیل پولداری در شهرشان زندگی می‌کند و تا کنون حتی یک ریال هم به خیریه کمک نکرده است. پس یکی از افرادشان را نزد او فرستادند.  

مسئول خیریه: آقای وکیل ما در مورد شما تحقیق کردیم و متوجه شدیم که الحمدالله از درآمد بسیار خوبی برخوردارید ولی تا کنون هیچ کمکی به خیریه نکرده‌اید. نمی‌خواهید در این امر خیر شرکت کنید؟  

وکیل: آیا شما در تحقیقاتی که در مورد من کردید متوجه شدید که مادرم بعد از یک بیماری طولانی سه ساله، هفته پیش درگذشت و در طول آن سه سال، حقوق بازنشستگی‌اش کفاف مخارج سنگین درمانش را نمی‌کرد؟  

مسئول خیریه: (با کمی شرمندگی) نه، نمی‌دانستم. خیلی تسلیت می‌گویم.  

وکیل: آیا در تحقیقاتی که در مورد من کردید فهمیدید که برادرم در جنگ هر دو پایش را از دست داده و دیگر نمی‌تواند کار کند و زن و 5 بچه دارد و سالهاست که خانه نشین است و نمی‌تواند از پس مخارج زندگیش برآید؟  

مسئول خیریه: (با شرمندگی بیشتر) نه . نمی‌دانستم. چه گرفتاری بزرگی ...  

وکیل: آیا در تحقیقاتتان متوجه شدید که خواهرم سالهاست که در یک بیمارستان روانی است و چون بیمه نیست در تنگنای شدیدی برای تأمین هزینه‌های درمانش قرار دارد؟  

مسئول خیریه که کاملاً شرمنده شده بود گفت: ببخشید. نمی‌دانستم اینهمه گرفتاری دارید ...  

 
وکیل: خوب. حالا وقتی من به اینها یک ریال کمک نکرده‌ام شما چطور انتظار دارید به خیریه شما کمک کنم؟



[ چهارشنبه 88/11/21 ] [ 11:54 عصر ] [ آجرلو ]

نظر

سایه ها
سایه ها محصول پشت کردن دیوار ها به آفتابند ، گستاخی دیوارها را تقلید نکنیم تا آفتابی بمانیم .

[ چهارشنبه 88/11/21 ] [ 11:53 عصر ] [ آجرلو ]

نظر

::

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه